مافیای سرد
پارت ۲۶
فصل اول
کوک ویو
دو ساله که هیچ خبری ازش نیست کل کره رو گشتم ولی نه .... انگار آب شده رفته توی کل زندگیم شده مشروب خوردنو سیگار کشیدن ( بچه ها این فقط یه فیکه ) حالا فهمیدم چه الماسی رو از دست دادم اون لیای آشغال اون همه دروغ بهم گفتو منم باور کردم آه من یه آشغالم ( این چه حرفیه قربونت برم )
( علامت جیمین = )
= کوک بلند شو دیگه ..... اگه نیای محموله از دستمون میره احمق !
_ خب چرا خودت نمیری نمیگیریش
= دفعه قبلم همینو گفتی ولی خوب پیش نرفت پس بیا و زر اضافی هم نزن پاشو و آماده شو دیگه ای بابااااا
+ باشه بابا چرا داد میزنی بلند شدم اه
بلند شدم و رفتم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم و رفتم سمت کمد لباسام کلا به هم ریخته بود یه هودی که به نظر تمیز میومد رو ور داشتم و پوشیدمشون و به سمت بار رفتیم ( نکته : من چیزی درباره گرفتن محموله و این طور چیزا نمیدنم پس ممکنه بد بشه ... ببخشید 😅 )
ات ویو
تو راه خونه مامانم بودیم که سه کیونگ یه پارت رو بغل خوته مامانم دید خواست بره اونجا
+ باشه ولی فقط نیم ساعت چون کلی کار داریم
€ باشه مامانی جونم ( کیوت )
داشت بازی میکرد منم حواسم به مامانم بود خواستم به سه کیونگ بگم که بریم بستنی بخریم که .... ( خرید یکی از این مامانای پایه )
ادامه دارد .......
فصل اول
کوک ویو
دو ساله که هیچ خبری ازش نیست کل کره رو گشتم ولی نه .... انگار آب شده رفته توی کل زندگیم شده مشروب خوردنو سیگار کشیدن ( بچه ها این فقط یه فیکه ) حالا فهمیدم چه الماسی رو از دست دادم اون لیای آشغال اون همه دروغ بهم گفتو منم باور کردم آه من یه آشغالم ( این چه حرفیه قربونت برم )
( علامت جیمین = )
= کوک بلند شو دیگه ..... اگه نیای محموله از دستمون میره احمق !
_ خب چرا خودت نمیری نمیگیریش
= دفعه قبلم همینو گفتی ولی خوب پیش نرفت پس بیا و زر اضافی هم نزن پاشو و آماده شو دیگه ای بابااااا
+ باشه بابا چرا داد میزنی بلند شدم اه
بلند شدم و رفتم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم و رفتم سمت کمد لباسام کلا به هم ریخته بود یه هودی که به نظر تمیز میومد رو ور داشتم و پوشیدمشون و به سمت بار رفتیم ( نکته : من چیزی درباره گرفتن محموله و این طور چیزا نمیدنم پس ممکنه بد بشه ... ببخشید 😅 )
ات ویو
تو راه خونه مامانم بودیم که سه کیونگ یه پارت رو بغل خوته مامانم دید خواست بره اونجا
+ باشه ولی فقط نیم ساعت چون کلی کار داریم
€ باشه مامانی جونم ( کیوت )
داشت بازی میکرد منم حواسم به مامانم بود خواستم به سه کیونگ بگم که بریم بستنی بخریم که .... ( خرید یکی از این مامانای پایه )
ادامه دارد .......
- ۴.۳k
- ۰۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط